Wednesday, December 19, 2012

آموزه هاي از زندگي




در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر ميدانند، و گاهي اوقات پدران هم
در 20 سالگي آموختم كه كار خلاف فايده اي ندارد، حتي اگر با مهارت انجام شود
در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته محروم ميكند
در 30 سالگي پي بردم كه قدرت، جاذبة مرد و جاذبه، قدرت زن هست
در 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چيزي است كه خود آن را ميسازد
در 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن درآن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم، بلكه در اين است كه كاري را كه انجام ميدهيم دوست داشته باشيم
در 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهاييست كه براي انسان اتفاق مي افتد و 90 در صد آن است كه چگونه نسبت به آن {اتفاقات 10 درصدي} واكنش نشان ميدهيم
در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بد ترين دشمن وي است
در 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را با مغز مي بايد گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب
در 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي توان ايثار كرد، امّا بدون ايثار هرگز نمي توان عشق ورزيد
در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز ، بايد بعد از خوردن آنچه لازم هست ، آنچه را كه ميل دارد نيز بخورد
در 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مسأله در اختيار داشتن كارت هاي خوب نيست، بلكه خوب بازي كردن با كارتهاي بد است
در 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي كه فكر ميكند نارَس هست به رشد و كمال خود ادامه ميدهد و به محض آنكه گمان كردكه رسيده شده است، دچار آفت ميشود. "ز گهواره تا گور دانش بجوي"!!!
در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترين لذت دنياست
در 85 سالگي دريافتم كه همانا زندگي زيباست :)
نوشته اي از گابريل گارسيا ماركز

پست شد توسط مرتضی شریفی

No comments:

Post a Comment